معنی غریبه و ناشناس

لغت نامه دهخدا

ناشناس

ناشناس. [ش ِ] (نف مرکب) آنکه آگاه نیست و شناسائی ندارد. جاهل. بی اطلاع. نادان. بی علم. (ناظم الاطباء). ناشناسنده:
وگر نقره اندود باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس.
سعدی.
|| (ن مف مرکب) غیرمعروف. مجهول. || دهاتی. روستائی. (ناظم الاطباء). || غریب. اجنبی. ناآشنا. || (ق مرکب) بناشناس. متنکروار. متنکراً. ناشناخت: پس آن هر دو زنان و خادم بناشناس بیامدند و در لشکرگاه آمدند. (اسکندرنامه خطی). چون ضحاک تازی برخاست [جمشید] بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید. (مجمل التواریخ). چون عضدالدوله بمرد [کاراستی] بگریخت و ناشناس به همدان آمد. (مجمل التواریخ).|| (نف مرکب) ناشناسنده. نشناس. نشناسنده. این کلمه بصورت پساوند با اسم ترکیب شود: حق ناشناس. خداناشناس. سخن ناشناس. گوهرناشناس. نمک ناشناس. هنرناشناس. رجوع به ردیف این کلمات در همین لغت نامه شود.


غریبه

غریبه. [] (اِخ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک البراویه) بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 36هزارگزی شمال باختری اهواز و 2هزارگزی شوسه و اندیمشک و کنار رود کرخه قرار دارد. زمین آن دشت و هوای آن گرمسیر است و سکنه ٔ آن 200 تن می باشد و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از رود کرخه تأمین می شود. محصول آنجا غلات بوده و شغل اهالی زراعت و گله داری است. و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. ساکنین آن از طایفه ٔ البراویه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

غریبه. [غ ُ رَ ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرم شهر که در 18هزارگزی شمال خاوری شادگان قرار دارد. راه مالرواهواز به شادگان از کنار آن می گذرد. زمین آن دشت و هوای آن گرمسیر مالاریائی است. سکنه ٔ آن 214 تن می باشد و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از رودخانه ٔ جراحی تأمین می شود و محصول آنجا غلات و خرما است و شغل اهالی زراعت، تربیت و غرس نخل و گله داری بوده و صنایع دستی عبابافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


نمک ناشناس

نمک ناشناس. [ن َ م َ ش ِ] (نف مرکب) نمک کور. حق ناشناس. ناسپاس. که پاس نان و نمک ندارد.

فرهنگ فارسی هوشیار

ناشناس

‎ (صفت) ناشناخته مجهول. ‎، غریب بیگانه. ‎، بی اطلاع بی خبرناآگاه. ‎- 4 ناشناخت متنکروار:‎ } چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید ‎{ یا به ناشناس.

تعبیر خواب

ناشناس

ناشناس: شما با افراد جالبی آشنا خواهید شد - لوک اویتنهاو

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناشناس

بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره،
(متضاد) آشنا

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

غریبه

مؤنث غریب، زن دور از وطن. [خوانش: (غَ بِ) [ع. غریبه] (ص.)]


ناشناس

(ش) (ص.) غریب، بیگانه.

سخن بزرگان

ناشناس

تمام آزادی های ما حکم یک بسته را دارد و اگر بنا بر این است که یکی از محتویات این بسته محفوظ بماند، تمام آن باید حفظ شود.

هیچ نیرویی قوی تر از میل به آزادی نیست.

خدا هرگز وعده آسمان همیشه آبی، مراتع همیشه سبز و قلب همیشه رها از رنجها را نداده است، بلکه او وعده عشق و محبت نامیرا و حضور وفادارانه و همدلانه خود را داده است.

به خدا تکیه کن و یقین داشته باش که زیر سایه خدا دوستان زیادی پیدا می کنی.

دامنه ی آمال و آرزوی انسان پایانی ندارد، سعادتمند کسی است که به اندیشه های بی اساس و ایده آل های بی معنا دل نبندد.

تا به حال هیچ کس در بستر مرگ نگفته که ای کاش برای کسب و کارم زمان بیشتری صرف می کردم.

دوستی حقیقی مانند نهالی است که در کوهستان بروید؛ به مجرد اینکه ریشه های خود را به سنگ های صخره کوه پیوند زد، دیگر طوفان های سخت و بادهای تند قادر به کندن آن نخواهند بود.

مقام و منصب، قدرت رهبری ندارد، بلکه رهبر عامل ایجاد مقام و منصب است.

ما به دنیا آمده ایم که دوست داشتن و عشق ورزیدن را بیاموزیم.

مانند سایه ها، هرچه خورشید زندگی و عمر بیشتر رو به غروب می نهد، آرزوهای ما دور و درازتر می گردند.

معادل ابجد

غریبه و ناشناس

1685

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری